عرفان بغدادی و عرفان خراسانی و تفاوت این دو در چیست؟

ابتدا گذر کوتاهی بر مفهوم و معنای عرفان خواهیم داشت:
من عارف را شخصی میدانم که با جهد به مقام والایی دست می یابد ،مقامی که حجاب ها از پیش چشم دنیوی کنار می رود و عارف و سالک در ذات اقدس الهی فنا می شود و میان او و پروردگارش هیچ نخواهد ماند.
چه دلرباست این لحظه و چه دلخواه ست رسیدن به این نقطه.
عارفان برای طی طریقت عرفان از چهار منزل یا مرحله می گذرند که به اختصار شرح کوتاهی خواهیم داد:

اسفار اربعه ی عرفان

  1. از خلق به حق
    [برداشتن حجاب های ظلمانی ناشی از نفس و حجابهای نورانی ناشی از روح که بین سالک و حقیقت ازلی و ابدی ذات قدسی وجود دارد که به واسطه ی ریاضت های بسیار کسب می شود طوریکه پس از عبور از مرحله ی نفس عشق سوزانی در قلب حس می شود و سالک را طالب دیدار جمال محبوب می نماید و پس از رد از حجابهای نورانی و تطهیر روح به مرحله ی سرّ یا همان مشاهده ی جمال یار می رسد]
  2. از حق به حق و با حق
    [سیر در صفات خدا تا مرحله ی مشاهده ی همه ی کمالات الهی تا بدانجا که برای انسان مقدور ست!که خود دو مرحله دارد نخست خلاء که همان فنای صفات و افعال سالک می باشد و اخفی که همان فانی در ذات و فنای در صفات و افعال الهی ست]
  3. از حق به سوی خلق و با حق
    [سالک علاوه بر سیر درافعال حق و عالم جبروت در ملکوت و ناسوت هم سیر می کند یعنی ذات این عوالم را مشاهده می کند.این مرحله نیز خود دو قسم دارد محو که فنای در توحیدافعالی ست و صحوکه پایان سفرسوم است و سالک به مقام نبوت می رسد البته نه نبوت تشریع بلکه از ذات و افعال و صفات الهی آگاهی می یابد]
  4. از خلق به سوی خلق و با حق
    [دراین مرحله سالک اطلاعات وسیع و کاملی از امور مخلوقات کسب می کند. کلیه حجاب ها حذف می شود حقایق آثار و لوازم آنها و منافع و مضار آنها،آستده ی دور و تزدیک ،اصل رجوع و چگونگی رجوع و اسباب رجوع و هرآنچه مربوط به سعادت یا بدبختی مخلوقات بویژه انسان است]

پیشتر از اینکه در مورد تفاوت عرفان بغدادی و عرفان خراسانی بپردازیم لازم ست در مورد سکر و صحو چند سطری بدانیم

صحو و سکر از مقامات یا حالات عرفانی نیستند بلکه از نشانه های دو مرحله ای سلوک یعنی فنا و بقا ست .
فنا عامل ایجاد سکر
بقا پدیدآورنده ی صحو

سکر بردوقسم ست
سکری که به شراب مودت باشد
سکری که به کاس محبت باشد
سکر مودتی معلول رویت نعمت ست
سکرمحبتی خود علت رویت منعم ست

صحو در معنای لغوی همان هوشیاری و بیداری ست
صحو از خود به خود راه یافتن و پس زخود، خودرا منزه یافتن!

در مسیر سلوک ابتدا مرحله‌ی محو پیش می آید که عارف ذات خود را محو در ذات خدا می‌بیند و ممکن ست خود و همه را خدا بنامد! بدین دلیل سالکان معتقدند باید مورد عنایت الهی قرار بگیرند و از مرحله ی خطر آفرین محو به سلامت به وادی صحو برسند که عارف خود را فانی در ذات الهی دیده و اعتراف به بندگی و عبودیت کند.

صحو از روی غفلت > که آن حجاب اعظم ست
صحو ناشی از محبت > کشف ابین(آشکار) ست
«درک این لغات قطعا سخت و نیازمند بررسی تک به تک‌ می باشد.»

و اما اختلاف عرفای بغدادی و خراسانی دقیقا در همین مرحله است.

عرفای بغدادی که پرچم دار آنها جنید بغدادی ست ،صحو را بازگشت از سکر یا همان مستی به هوشیاری نمی دانند و معتقد هستند صحو برسکر برتری دارد.
جنید معتقدست صحو فراتر از اکتساب و اختیار بنده و معلول مقام شهود است.

در عرفان خراسانی که بایزید بسطامی طلایه‌دار آنست عشق جایگاه ویژه‌ای دارد و باید گفت بایزید جلوتر از جنید به سکر و صحو پرداخته است.
بایزید معتقد بوده است برای نیل به کمال عشق از خود خالی و به معشوق نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم و این عشق عرفانی، سالک را به مرحله‌ی فنا می‌کشاند به گونه‌ای که از عاشق هیچ نمی‌ماند و هرچه هست معشوق می‌باشد.
(سبحان ما اعظم و شانی)
بایزید برمرکب معرفت و محبت از رهگذر فنا به حق می رسد و هستی می شود حق ؛ زیرا که جز او نمانده !
در مکتب عرفای بغدادی ،سالک با ریاضتی بسیار و عبادات بی شمار از گذارِ دنیوی عبور می کند و از مقام فنا به بقا و شهود می رسد
اما در مکتب عرفای خراسانی سالک با بال و پر عشق و معرفت پرواز می کند نه ریاضتی و نه زیادتی!
از وادی محبت می گذرد و فنا می شود
و پس به شهود می رسد و این برتری عرفان خراسانی بر بغدادی ست.
زیرا که عرفان بغدادی بر زیادت عبادت و ریاضت و ترس از الوهیت می باشد ودر عرفان خراسانی فنای سالک برپایه ی عشق ورزیدن ست تا به فنا و رویت منعم برسد.
البته در سالها بعد گروهی از عرفا به اتفاق نظر رسیدند که اختلاف در پله ی اول ست

صحو غفلتی و سکر مودتی.
والا سکر محبتی و صحو ناشی از محبت
هر دو به یک نقطه می رسند
رویت اظهر من شمس
دیدارمنعم.

آنچه به اختصار در این مقاله آمده ست برگرفته از مطالعه ی مقالات گوناگون ست و اقتباس من به عنوان نویسنده ی آن اینست که همچنان که رحمانیت و رحیمیت از صفات باری تعالی ست پس راه رسیدن به او نیز باید از طریق مهر باشد نه ترس!
در پیشگاه الوهیت حاضر می شوم  آنگونه که اشک شوق از دیدگانم جاری شود زیرا که او خود سراسر مهر ست و مهربانی
زیرا که او مهرطلب ست !

خواجه عبدالله انصاری که می توانم اورا یکی از نعمت های بی نظیرِ به یادگار مانده از بحر عرفان بنامم در کتاب گوهربار صد میدان می گوید:
《لجا بازپناهیدن است به یک جا》.
و این یعنی بازگشت به ملجا و مبدا
همان آغوش خدا
آنهم به مهر نه به قهر.

 


 

  • سمیه فنودی
    برگرفته از مقالات ارزشمند نشریه ادب و زبان
    دانشکد­ه‌ی علوم و ادبیات انسانی
    دانشگاه باهنر کرمان
    سال انتشار۸۹
    به کوشش دکتر سیدعلی اصغرمیرباقری فرد و دکتر مهدی زمانی

ریحانه پوربدخشان

نویسنده

دیدگاه کاربران

    نظری ثبت نشده است . اولین نظر را ثبت کنید

ثبت دیدگاه

در حال پاسخ به @ هستید لغو

وبلاگ مشابه